معنی بلوری شدن جسم

حل جدول

بلوری شدن جسم

تبلور


بلوری شدن

متبلور، تبلور

فرهنگ عمید

بلوری

مانند بلور،
تهیه‌شده از بلور: ظرف بلوری،
[مجاز] درخشان: ساق بلوری،


جسم

بدن، تن،
هرچیزی که دارای طول و عرض و عمق باشد و قسمتی از فضا را اشغال کند،

لغت نامه دهخدا

بلوری

بلوری. [ب ُ] (ص نسبی) منسوب به بلور. بلورین. رجوع به بلور شود. || به رنگ بلور. || سخت سپید. سخت پاکیزه و بی آمیغ: یخ بلوری. (یادداشت مرحوم دهخدا).


سندروس بلوری

سندروس بلوری. [س َ دَ ب َل ْ لو / ب ُ] (اِ مرکب) صمغ مانندی است و دارای بوئی مطبوع است. (دزی ج 1 ص 693).

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

جسم

جسم، لحم، ماده، مساله، معدن، معظم

فرهنگ فارسی هوشیار

بلوری

مهایی گنیک (صفت) منسوب به بلور ساخته شده از بلور بلورین.


جسم

تن و اعضاء بدن

عربی به فارسی

جسم

جسد , تنه , تن , بدن , لا شه , جسم , بدنه , اطاق ماشین , جرم سماوی , دارای جسم کردن , ضخیم کردن , غلیظ کردن , مقصود , شی ء

فرهنگ معین

جسم

(جِ) [ع.] (اِ.) بدن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مترادف و متضاد زبان فارسی

جسم

بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم

فارسی به آلمانی

جسم

Hauptteil (m), Körper (m), Leib (m)

معادل ابجد

بلوری شدن جسم

705

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری